خلوت دل اندکی پیش گذرم به کوچه ی تنهایی افتاد. کوچه ای آن طرف باغ بهشت،پشت صف آلاله ها. در سکوت شب و بیداری و خواب ، ناله ای جاری شد. به سوی او رفتم مجنون بود!!! من از او پرسیدم:آی ای مجنون! بی سر و سامان و تنها مانده ای راست می گویند که تو جا مانده ای؟! گفت آری سست و تنها مانده ام در سکوت تلخ شب جامانده ام لیلی ام رفت و من گم گشته باز در هوای دیدنش وا مانده ام هان چه شد؟ از لیلی ات خیری نبود؟ باز هم تنها شدی در محفلت لیلی نبود؟ گفت ای دیوانه لیلی ام خداست عاشقی جز بر خدا کاری خطاست من برای مردمان نالیده ام از برای او فقط خندیده ام مردم از دیرباز من را دیده اند از چشم من تنها لیلی چیده اند کاش دل هاشان کمی هشیار بود دیده هاشان پر ز عشق یار بود کاش به جای حمل بار ادعا در دلشان حرفی از زنهار بود موضوع مطلب : چقدر سخت است! در میان دریا باشی و در تنگی اسیر! چقدر سخت است سهمت از دنیا فقط یک ظرف شیشه ای کوجک و تنگ باشد و سهمت از دریا فقط آب درون آن! چقدر سخت است در میان دیگران تنها باشی! آیا این سهم ما از دنیاست؟! آیا این سرنوشت تلخ انسان هاست؟! آیا این منصفانه است؟؟؟ اندکی سکوت... دنیای امروز ما حاصل افکار دیروز ماست! ما حق انتخاب داریم و این منصفانه است که با انتخاب پوج،پوچی نصیبمان شود!!! آبی دریا منتظر من و توست چشمانت را از این تنگ کوچک بردار و رها بودن را از باله های کوچکت تمنا کن! موضوع مطلب : مردم چه ساده می گذرند از کنارتان
موضوع مطلب : چون صبح نودمیده صفا گستر است اشک موضوع مطلب : Three things in life that are never certain
سه چیز در زندگی پایدار نیستند
Dreams
Success
Fortune
Three things in life that, once gone, never come back
سه چیز در زندگی که وقتی از کف رفتند باز نمی گردند
Time
Words
Opportunity
Three things that destroy us
Arrogance
Greed
Anger
Three things that make humans
Hard Work
Sincerity
Commitment
Three things in life that may never be lost
Peace
Hope
Honesty
Happiness in our lives has three primary principles
Experience of Yesterday
Use of Today
Hope for Tomorrow
Ruin our lives is the three principles
Regret of Yesterday
Waste of Today
Fear of Tomorrow موضوع مطلب :
شب بارانی بود
دشت هم آبی بود
آسمان می گریید
کفش ماه گم شده بود
کفشدوزک می دوخت
گیوه ای از جنس باد
اما ماه کفش های خودش را می خواست
و لب دامن آب را می دوخت به افق
ماه چه شیطان شده بود!
کودکی بازی کرد
و ماه را بویید
ماه از خاطر برد
کفش بهاری اش را
و چشم دوخت به او
که گویی فرشته ای گم شده بود
اما هیچ کس به دنبالش نمی گشت
شاید او در دل مه گمشده بود
یا که در سیاه زیرزمین
به فراموشی سپرده بودندش؟!
آن شب ماه
کفش هایش را از یاد برد
و پی دلتنگی گشت
تا او را برای قلب سنگی آدم ها
پست کند!!!
موضوع مطلب :
حضرت علی ابن ابیطالب علیه السلام : در عجبم از مردمی که: به دنبال دنیایی هستند که روز به روز از آن دورتر می شوند، و غافلند از آخرتی که روز به روز به آن نزدیکتر می شوند گاهی با خود فکر می کنم شاید خوب است چند لحظه ای به یاد بیاورم که چارلی چاپلین به دخترش گفت: هیچ کس و هیچ چیز را در این جهان نمی توان یافت که شایسته آن باشد که دختری ناخن پای خود را به خاطر آن عریان کند..... یادمان می رود که:
شیطان اندازه یک حبّه قند است گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما حل می شود آرام آرام بی آنکه اصلا ً ما بفهمیم و روحمان سر می کشد آن را، آن چای شیرین را شیطان زهرآگین ِدیرین را آن وقت او خون می شود در خانه تن می چرخد و می گردد و می ماند آنجا او می شود من
موضوع مطلب :
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
موضوعات آرشیو وبلاگ پیوندها
امکانات جانبی بازدید امروز: 12 بازدید دیروز: 10 کل بازدیدها: 145034 |
||