سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خلوت دل
چهارشنبه 91/11/18
نویسنده : به آفرین امام

اندکی پیش گذرم به کوچه ی تنهایی افتاد.

کوچه ای آن طرف باغ بهشت،پشت صف آلاله ها.

در سکوت شب و بیداری و خواب ، ناله ای جاری شد.

به سوی او رفتم

مجنون بود!!!

من از او پرسیدم:آی ای مجنون!

بی سر و سامان و تنها مانده ای

راست می گویند که تو جا مانده ای؟!

گفت آری سست و تنها مانده ام

در سکوت تلخ شب جامانده ام

لیلی ام رفت و من گم گشته باز

در هوای دیدنش وا مانده ام

هان چه شد؟ از لیلی ات خیری نبود؟

باز هم تنها شدی در محفلت لیلی نبود؟

گفت ای دیوانه لیلی ام خداست

عاشقی جز بر خدا کاری خطاست

من برای مردمان نالیده ام

از برای او فقط خندیده ام

مردم از دیرباز من را دیده اند

از چشم من تنها لیلی چیده اند

کاش دل هاشان کمی هشیار بود

دیده هاشان پر ز عشق یار بود

کاش به جای حمل بار ادعا

در دلشان حرفی از زنهار بود

نگاه




موضوع مطلب :
جمعه 91/11/13
نویسنده : به آفرین امام

چقدر سخت است!

در میان دریا باشی و در تنگی اسیر!

چقدر سخت است سهمت از دنیا فقط یک ظرف شیشه ای کوجک و تنگ باشد و سهمت از دریا فقط آب درون آن!

چقدر سخت است در میان دیگران تنها باشی!

آیا این سهم ما از دنیاست؟!

آیا این سرنوشت تلخ انسان هاست؟!

آیا این منصفانه است؟؟؟

اندکی سکوت...

دنیای امروز ما حاصل افکار دیروز ماست!

ما حق انتخاب داریم

و این منصفانه است

که با انتخاب پوج،پوچی نصیبمان شود!!!

آبی دریا منتظر من و توست

چشمانت را از این تنگ کوچک بردار

و رها بودن را از باله های کوچکت تمنا کن!

رهایی




موضوع مطلب :
چهارشنبه 91/11/11
نویسنده : به آفرین امام

مردم چه ساده می گذرند از کنارتان
دیگر کسی ندارد کاری به کارتان

رنگ از شما گرفته شقایق ولی، دریغ
کمرنگ گشته نقش خطوط مزارتان

نام غریبتان چقدرخاک خورده است
ترسم ز یادها برود یادگارتان

از روی لطف هم شده آیا به تازگی
دستی کشیده پیرزنی بر غبارتان؟

این سنگ های تشنه، گواهند هفته هاست
حتی نگشته قطره آبی نثارتان

جز عکسهای نم زده در قاب شیشه ای
انگار نیست هیچ کسی غمگسارتان

خوش آرمیده ای و ولی ، چون فرشتگان
درسایه مراحم پروردگارتان

از راههای عرش، الهی که هیچوقت
درکوچه های شهر نیفتد گذارتان


فرهنگتان چه زود به بازی گرفته شد
بعد از شما چه زود خزان شد بهارتان

نان می خورند از قبل نامتان هنوز
سوء استفاده می کنند هم از اعتبارتان

رفتید تا شعور بماند قرار بود
تا نشکنیم حرمت قول و قرارتان

ما مانده ایم بعد شما با شعارها
با شعرهای بی سر و ته، شرمسارتان

شهدا شرمنده ایم




موضوع مطلب :
پنج شنبه 91/9/23
نویسنده : به آفرین امام

چون صبح نودمیده صفا گستر است اشک
روشنتر از ستاره روشنگر است اشک
گوهر اگر ز قطره باران شود پدید
با آفتاب و ماه ز یک گوهر است اشک
با اشک هم اثر نتوان خواند ناله را
غم پرور است ناله و جان پرور است اشک
بارد ازو لطافت و تابد ازو فروغ
چون گوی سینه بت سیمین بر است اشک
خاطر فریب و گرم و دلاویز و تابناک
همرنگ چهره تو پری پیکر است اشک
از داغ آتشین لب ساغر نواز تو
در جان ماست آتش و در ساغر است اشک
با دردمند عشق تو همخانه است آه
با آشنای چشم تو هم بستر است اشک
لب بسته ای ز گفتن راز نهان رهی
غافل که از زبان تو گویاتر است اشک





موضوع مطلب :
دوشنبه 91/6/20
نویسنده : به آفرین امام

Three things in life that are never certain

 

سه چیز در زندگی پایدار نیستند

 

Dreams
رویاها

 

Success
موفقیت ها

 

Fortune
شانس

 

Three things in life that, once gone, never come back

 

سه چیز در زندگی که وقتی از کف رفتند باز نمی گردند

 

Time
زمان

 

Words
گفتار

 

Opportunity
موقعیت

 

Three things that destroy us
سه چیز ما را نابود می کنند

 

Arrogance
تکبر

 

Greed
زیاده طلبی

 

Anger
عصبانیت

 

Three things that make humans
سه چیز انسانها را می سازند

 

Hard Work
کار سخت

 

Sincerity
صمیمیت

 

Commitment
تعهد

 

Three things in life that may never be lost
سه چیز در زندگی که هرگز نباید آنها را از دست داد

 

Peace
آرامش

 

Hope
امید

 

Honesty
صداقت

 

Happiness in our lives has three primary principles
خوشبختی زندگی ما بر سه اصل است

 

Experience of Yesterday
تجربه از دیروز

 

Use of Today
استفاده از امروز

 

Hope for Tomorrow
امید به فردا

 

Ruin our lives is the three principles
تباهی زندگی ما نیز بر سه اصل است

 

Regret of Yesterday
حسرت دیروز

 

Waste of Today
اتلاف امروز

 

Fear of Tomorrow
ترس از فردا




موضوع مطلب :
پنج شنبه 91/6/9
نویسنده : به آفرین امام

شب بارانی بود

دشت هم آبی بود

آسمان می گریید

کفش ماه گم شده بود

کفشدوزک می دوخت

گیوه ای از جنس باد

اما ماه کفش های خودش را می خواست

و لب دامن آب را می دوخت به افق

ماه چه شیطان شده بود!

کودکی بازی کرد

و ماه را بویید

ماه از خاطر برد

کفش بهاری اش را

و چشم دوخت به او

که گویی فرشته ای گم شده بود

اما هیچ کس به دنبالش نمی گشت

شاید او در دل مه گمشده بود

یا که در سیاه زیرزمین

به فراموشی سپرده بودندش؟!

آن شب ماه

کفش هایش را از یاد برد

و پی دلتنگی گشت

تا او را برای قلب سنگی آدم ها

پست کند!!!

 




موضوع مطلب :
دوشنبه 91/5/30
نویسنده : به آفرین امام

حضرت علی ابن ابیطالب علیه السلام :

در عجبم از مردمی که:

به دنبال دنیایی هستند که روز به روز از آن دورتر می شوند،

و غافلند از آخرتی که روز به روز به آن نزدیکتر می شوند

گاهی با خود فکر می کنم شاید خوب است چند لحظه ای به یاد بیاورم که

چارلی چاپلین به دخترش گفت:

هیچ کس و هیچ چیز را در این جهان نمی توان یافت که شایسته آن باشد که دختری ناخن پای خود را به خاطر آن عریان کند.....

یادمان می رود که:

شیطان اندازه یک حبّه قند است گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما  حل می شود آرام آرام بی آنکه اصلا ً ما بفهمیم و روحمان سر می کشد آن را، آن چای شیرین را شیطان زهرآگین ِدیرین را آن وقت او خون می شود در خانه تن می چرخد و می گردد و می ماند آنجا

او می شود من

 




موضوع مطلب :
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
موضوعات
پیوندها
امکانات جانبی

بازدید امروز: 27
بازدید دیروز: 27
کل بازدیدها: 142860