خلوت دل تقدیم به فاطمه قاسمی زیباترین نغمه ی زندگی ام موضوع مطلب : این که من میکشم
موضوع مطلب : گاهی دلم می خواهد گریه کنم... مثل همان گاه هایی که تو رو می خواستم موضوع مطلب : دوستت دارم و دانم که دوستم داری پس از بهر چه پرده ی حیا می داری بیا تا باهم عشق کنیم و شاد باشیم که در طریقت ما کافریست بی یاری موضوع مطلب :
در دل این شب ها از همه دلگیرترم دلگیر از واژه ها واژه ها با درماندگی جلوی من می ایستند و می گویند ما نمی توانیم این همه عشق را در خود جای دهیم خب اگر واژه نتواند من چگونه به معشوقم بگویم که چقدر او را دوست دارم عشق در زندان عقل خودش را بی تابانه به در و دیوار می کوبید و یار را طلب می کرد دل به حال عشق سوخت برای عقل از زیبایی معشوق گفت عقل با منطق مشورت کرد و گفت نه نمی شود تو این طور دیوانه وار عاشق باشی دلیل و حکم اثبات شده ای ندارد نه نمی شد عشق و منطق با هم کنار نمی آمدند عشق از فضیلت مونس می گفت و منطق از حکم و برهان مسئله تا این که شبی صدای پایی آمد صدای پای زمان بود آهسته به درون خلوت دلم قدم بر می داشت درونم هیاهویی بود اما از بیرون تنها یک جفت چشم خیس پیدا بود زمان در گوش عقل از حکمت عشق گفت عقل پس از لحظه ای درنگ قبول کرد که عظمت عشق را نمی تواند درک کند پس اختیار کالبد بی جانم را دست دل داد پاهایم به سمت خانه ی دوست قدم بر می داشتند چشمانم همه جا نقش او را می دیدند و گوش هایم تنها طنین صدای نفس هایش را می شنیدند هنگامی که به خانه ی معشوق رسیدم کنار جاده ابدیت منتظرش ماندم ثانیه ها می گذشتند ولی او نیامد دقیقه ها ساعت ها سپری می شدند اما از او خبری نبود نگاهم بر کرم لای بوته ها افتاد و از او پرسیدم معشوق من کجاست؟ سرش را تکان داد و گفت او هم لا به لای هیاهوی انسان ها گم شد و . . . دنیا برای من تمام شد!!!! شما قضاوت کنید
موضوع مطلب : کاش میشد هیچکس تنها نبود/کاش میشد دیدنت رویا نبود
موضوع مطلب : آی تویی که همیشه ناشناس موضوع مطلب :
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
موضوعات آرشیو وبلاگ پیوندها
امکانات جانبی بازدید امروز: 25 بازدید دیروز: 41 کل بازدیدها: 145235 |
||