هر شبی عشقت جگر می سوزدم همچو شمعی تا سحر می سوزدم
بی پر و بال توام کز عشق تو گاه بال و گاه پر می سوزدم
چون کنم در روی ماهت نظر کز فروغ تو نظر می سوزدم
چند دادم دیده بر راه امید کز نظر کردن بصر می سوزدم؟
بی جگر خوردن کنون در من نگر کز جگر خوردن جگر می سوزدم
گفت با من ساز تا کم سوزمت گرچه می سازم بتر می سوزم
سرد و گرمم می نسازد بی تو زانک سوز عشقت خشک و تر می سوزدم
تا نخواهم سوختن یکبارگی هر دم از نوعی دگر می سوزدم
تا قدم از سر گرفتم در رهش از قدم تا فرق سر می سوزدم
موضوع مطلب :