بی تو این لحظه ها چه سخت و طولانی می گذرند...
بی تو انگار عقربه های ساعت از حرکت باز ایستاده اند و نفس زمین در سینه اش حبس مانده است
بی تو از آینه ها هم خبری نیست
عشق و ایمان هم که اندکی پیش کوله بارشان را روی دوششان گذاشتند و رفتند
و به جای آن دو دروغ و نفرت بی شرمانه برای انسان ها سفره چیدند!
لحظه های سختی ست!
لحظه هایی که بی حضور تو تلخ و سرد شده اند
زمین بی تو جای ماندن نیست
من یک جفت بال برای پرواز می خواهم
اما...
چه کسی بال هایم را از جالباسی می آورد؟!
موضوع مطلب :