دیشب باران را گفت و گویی با سحر بود
از زیبایی گل
و از نغمه ی غمگین چنار
باران نرم نرم می بارید
و طراوت گل
شبنم سیال فضا بود
پرتوی مهربان آفتاب
زینت پنجره بود
و به آگاهی آب قسم
که باران
به زیبایی گل ندیده بود
...
چه نسیمی دارد
کوی دلبر
و چه آوای عجیبی ست
سکوت خاک
گل همه ی مهربانی خاک را به غرور باران فروخت
و خاک باز هم تنها شد
....
خاک چه ساده می گذرد
از سرمای باران
و چه ساده می بخشد
شرم گل را
موضوع مطلب :