نمی دانم شما هم تا کنون تجربه کرده اید یا نه
این که دلتان بهانه بگیرد...
این که مدام مانند بچه ها پایش را به زمین بکوبد و بگوید خسته است
بگوید که می خواهد همه چیز خوب باشد
بگوید که تا مادرش نیاید آرام نمی گیرد
دل من گاه این طوری می شود
و هوای او را می کند
و برای دیدن او تنگ می شود
او که منجی رحمت و فروزنده ی آفتاب عدالت است
او که روزی همه ی ما را از این انتظار بیرون می آورد
و دست نوازشگرش را به سر کودکان یتیم می کشد
دل من گاهی ان قدر برای او بی تابی می کند که نگرانش می شوم
اما چه کنم که دل است
و من چاره ای ندارم جز این که با امید به آن روز او را آرام کنم
نمی دانم دل های شما هم گاهی بچه می شوند یا نه
دل من که زیاد یاد بچگی ها می کند
...
موضوع مطلب :